آرتین جونآرتین جون، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

گل پسری

سفر به قم در سال جدید (شب شهادت پدر بزرگوارش)

سلام به گل پسر خوش صحبت .مامانی الان که مثل ما آدم بزرگ ها صحبت میکنی خیییلی حس خوبی دارم حس میکنم یه هم صحبتی دارم.آخه این مدت خییییلی حس دلتنگی میکنم .پسر گلم سیزده اردیبهشت همزمان با پنجمین سالگرد آشنایی من و بابایی .بعد پنج سال رفتیم خونه محمد رضا و ندا .اونجا آقایون قرار گذاشتن فردا شبش که شب چهارشنبه بود بریم قم و جمکران.شما هم لحظه شماری میکردی و مدام سراغ مهیار و مهرسا میگرفتی ساعت 19:20 رسیدن جلوی درب خونه ما ماشینشون پارک کردن و با ماشین ما راهی شدیم .خداروشکر موقع نماز جماعت رسیدیم حرم و تو حیاط نمازمون خوندیم بعد نذر شما و بابایی که جمعا صد و نود هزار تومن شده بود قسمت نذورات تحویل دادیم وجهت تبرک دو فیش غذا به ما دادن .از آقایون...
15 ارديبهشت 1395

شب تولد مولا امیرالمومنین همزمان با تعویض ماشین بابایی

سلام عزیز دل مامان که انقدر دلربا شدی.چهار شنبه غروب رفتیم خونه مامان بزرگ بعدش بابایی رفت ماشینی که عمو حمید گفته بود ببینه تا کارشون تموم بشه ساعت یک و نیم نیمه شب شده بود شما هم تا اون موقع سراغ بابایی میگرفتی تا سوئچ دیدی تغییر کرد نذاشتی بابایی شام بخوره بلندش کردی که بری تو ماشین .خدددددای من انگار دنیا به شما داده بودن بی نهایت خوشحال شدی پشت هم میگفتی بابایی مال خودته؟؟؟؟خریدی؟؟؟؟بعد رفتیم پمپ بنزین و بعدشم برات خوراکی خریدیم من و شما رفتیم بالا پشت سر ما که بابایی اومده بود بهش گفتی شش پارک کردی؟منظورت 206 بودش.الهی من قربونت این دل نگرانت برم ...کادویی که هفته پیش با پول قلکت برای بابایی خریده بودیم به مناسبت روز پدر بهش دادی و گفت...
5 ارديبهشت 1395
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل پسری می باشد